آشنایی با مهم ترین رویکرد های درمانی در روانشناسی

تا حالا به این موضوع فکر کردید که وقتی با یک درمانگر صحبت می کنید، اون از چه شیوه ای برای کمک به شما استفاده می کنه؟ آیا با روش های مختلف درمانی در روانشناسی آشنایی دارید؟ اصلا می دونید انتخاب نوع رویکرد چقدر می تونه روی نتیجه ی درمان تاثیر بذاره؟ شاید براتون جالب باشه که بدونید هر درمانگر بسته به تخصص و دیدگاهش، از یک یا چند رویکرد خاص استفاده می کنه. اگه این موضوع براتون جذابه، پیشنهاد می کنیم این مقاله رو از دست ندید چون قراره باهم نگاهی بندازیم به انواع رویکرد های درمانی و نقش اون ها در بهبود سلامت روان.

 

چه مباحثی در این مقاله بررسی می شن؟

1.تعریف رویکرد درمانی و کاربردش در روان درمانی.

2.چرا انتخاب رویکرد مناسب در درمان اهمیت دارد؟

3.انواع رویکرد های درمانی در روانشناسی:

3.1.رویکرد شناختی رفتاری (CBT)

3.2.رویکرد رفتار درمانی دیالکتیکی (DBT)

3.3.رویکرد طرحواره درمانی

3.4.رویکرد هیجان مدار (EFT)

3.5.رویکرد تحلیلی

3.6.رویکرد روانکاوی

3.7.درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)

3.8.درمان متمرکز بر شفقت (CFT)

 

رویکرد درمانی به چه معناست؟

در روانشناسی، وقتی صحبت از «رویکرد درمانی» میشه، منظور مجموعه ای از روش ها و تکنیک هایی هست که متخصصان سلامت روان مثل روانشناسان و روانپزشکان برای کمک به افراد در جلسات مشاوره حضوری و آنلاین استفاده می کنند. هر رویکرد بر پایه یک نظریه خاص بنا شده و دیدگاه متفاوتی نسبت به منشأ مشکلات روانی داره.

هدف این رویکرد ها اینه که با اصلاح شیوه های تفکر و رفتار، افزایش آگاهی، ارائه حمایت روانی و اجتماعی و آموزش مهارت های مقابله ای به افراد کمک کنن تا با چالش های روانی خودشون بهتر کنار بیان و کیفیت سلامت روانشون رو ارتقا بدن.

 

چرا انتخاب رویکرد درمانی اهمیت داره؟

نوع رویکردی که در درمان انتخاب میشه میتونه مسیر بهبود رو به شکل قابل توجهی تحت تاثیر قرار بده چون هر رویکرد، ابزارها و زاویه دید خاص خودش رو برای درک و حل مشکلات روانی ارائه میده. این رویکردها نه تنها به درمانگر دیدگاه روشنی درباره مشکل مراجع می دهند بلکه مسیر درمان را مشخص می کنند. در ادامه چند مورد از تاثیرات مهم این رویکرد ها را بررسی می کنیم:

*هر رویکرد درمانی چارچوب نظری خاصی داره که به درمانگر کمک می کنه تا مشکل روانی رو بهتر تحلیل کنه.

*رویکرد های درمانی به درمانگر این امکان رو میده تا ارتباطی امن با مراجع برقرار کنه.

*تکنیک ها و روش هایی که در درمان استفاده میشه بر اساس نظریه های هر رویکرد طراحی شده.

*وجود یک رویکرد مشخص انسجام و هماهنگی بیشتری در فرآیند درمان ایجاد می کنه.

*رویکرد درمانی به متخصص کمک میکنه تا روند بهبود رو بهتر دنبال کنه و ارزیابی دقیقی از پیشرفت مراجع داشته باشه.

در نتیجه، می تونیم بگیم که روش های روان درمانی نقش اساسی در موفقیت درمان ایفا می کنن و مسیر درمان رو روشن تر می سازن.

 

انواع رویکرد های درمانی در روانشناسی؟

در حوزه روان درمانی دیدگاه های گوناگونی وجود دارن که هرکدوم با روش ها و اصول خاص خودشون به درمان مشکلات روانی می پردازن. در ادامه با چند نمونه از این شیوه های درمانی آشنا میشیم:

.درمان شناختی ـ رفتاری: تمرکز بر تغییر افکار و رفتار های ناسازگار.

.رفتار درمانی دیالکتیکی: مناسب برای اختلالات هیجانی شدید، با تاکید بر پذیرش و تغییر.

.طرحواره درمانی: بررسی الگوهای ذهنی ریشه دار که از کودکی شکل گرفته اند.

.رویکرد تحلیلی: کاوش در ناخودآگاه و تجربیات گذشته.

.رویکرد هیجان محور: کمک به پردازش و ابراز سالم احساسات.

.رویکرد روانکاوی: بررسی عمیق تر انگیزه ها و تعارض های درونی.

.درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد: افزایش انعطاف پذیری روانی و تعهد به ارزش های شخصی.

.رویکرد متمرکز بر شفقت: پروروش مهربانی نسبت به خود و کاهش انتقاد درونی.

 

درمان شناختی ـ رفتاری (CBT): یکی از روش های مؤثر روان درمانی است که نخستین بار در دهه 50 و 60 میلادی توسط آلبرت الیس و آرون بک در آمریکا پایه گذاری شد. این شیوه درمانی بر اصلاح افکار، احساسات و رفتار های ناسازگار تمرکز داره و تلاش می کنه باورهای منفی یا غیر منطقی رو شناسایی و تغییر بده. به افراد کمک میکنه تا با بررسی دقیق افکار و CBT احساسات فعلی شون درک بهتری از وضعیت روانی خودشون پیدا کنن و واکنش های سالم تری نشون بدن. بر خلاف برخی روش های سنتی که بیشتر به گذشته می پردازن، این رویکرد به شرایط اکنون و حال حاضر تأکید داره.

 

کاربردهای درمان شناختی ـ رفتاری بسیار گسترده است؛ از درمان افسردگی و اضطراب گرفته تا اختلالات خوردن، وسواس فکری ـ عملی و بسیاری مشکلات دیگه. این روش به افراد یاد میده چطور الگوهای فکری ناسالم رو بشناسن و با جایگزینی اون ها، کیفیت زندگی شون رو بهبود ببخشن.

جلسات درمانی در CBT ساختار مشخصی دارن: جلسه اول معمولا به تعیین اهداف درمانی و آشنایی با روند جلسات اختصاص داره. در جلسات بعدی، درمانگر با توجه به نیاز های مراجع، برنامه ای هدفمند طراحی میکنه. همچنین، اغلب تکالیفی برای انجام در طول هفته به مراجع داده میشه تا فرآیند درمان در زندگی روزمره هم ادامه پیدا کنه.

 

رویکرد رفتار درمانی دیالکتیکی: یکی از شاخه های درمان شناختی رفتاریه که در دهه 1970 توسط روانشناس آمریکایی مارشا لینهان پایه گذاری شد. این روش درمانی با هدف آموزش مهارت هایی طراحی شده که به افراد کمک می کنن احساسات شدیدشون رو بهتر مدیریت کنن.

واژه «دیالکتیک» در این رویکرد به معنای پذیرش پیچیدگی های زندگی و تلاش برای ایجاد تعادل میان نیروهای متضاد هست. سلامت روان در DBT به عنوان یک فرآیند پویا در نظر گرفته میشه نه یک وضعیت ثابت، فرآیندی که از طریق گفت و گو با خود و دیگران شکل میگیره.

این درمان برای کسانی مناسبه که هیجانات رو با شدت بالا تجربه می کنن. این درمان تمرکز بیشتری روی پذیرش خود داره. در جلسات درمانی این رویکرد چهار مهارت کلیدی آموزش داده میشه:

1.ذهن آگاهی: تمرکز بر لحظه حال و افزایش آگاهی از افکار و احساسات

2.تحمل پریشانی: توانایی مقابله با شرایط دشوار بدون واکنش های مخرب

3.تنظیم هیجانات: یادگیری کنترل و هدایت احساسات شدید

4.مهارت های ارتباطی: بهبود تعاملات اجتماعی و روابط بین فردی

 

در نهایت DBT تلاش میکنه افراد رو به سمت پذیرش واقعیت زندگی و تغییر رفتار های آسیب زا هدایت کنه، با ترکیب دیدگاه های متضاد و ایجاد تعادل درونی.

 

 

رویکرد طرحواره درمانی: طرحواره درمانی یکی از شاخه های درمان های روانشناختیه که ریشه در رویکرد شناختی رفتاری داره. این روش تمرکزش روی الگوهای فکری و احساسی عمیقی است که معمولا از دوران کودکی شکل گرفتن و بعدها در زندگی فرد تاثیر میذارن. هدف این درمان اینه که فرد بتونه رفتارهایی رو که به خودش یا رابطه هاش آسیب میزنن، بشناسه و به مرور تغییرشون بده. توی این مسیر نقش درمانگر خیلی مهمه چون باید بتونه فضایی امن و بدون قضاوت بسازه تا مراجع احساس راحتی کنه و بتونه با کمک و همدلی و حمایت به سمت تغییر حرکت کنه.

کودک در مسیر رشدش علاوه بر نیازهای جسمی یک سری نیازهای روانی هم داره که براساس سبک فرزند پروری والدین این نیازها ممکن هست به شیوه های نادرستی برآورده بشن. وقتی کودک با کمبود هایی در نیازهای روانی مثل امنیت، عشق یا تایید مواجه میشه ذهنش برای کنار اومدن با اون خلأها یک سری ساختارهای فکری عمیق می سازه. این ساختارها که بهشون طرحواره گفته میشه بعدها روی تصمیم گیری ها، مسیر شغلی، روابط عاشقانه و حتی نگاه کلی فرد به خودش و دنیا اثر میذارن. خیلی وقت ها همین الگو های ذهنی باعث میشن آدم توی رابطه هاش دچار سردرگمی یا آسیب بشه، بدون اینکه بدونه ریشه ی مشکل از کجاست. شناخت این طرحواره ها کمک میکنه فرد بتونه تاثیرات منفی شون رو کم کنه و راهی برای داشتن ارتباط های سالم تر و زندگی رضایت بخش تر پیدا کنه.

 

 

رویکرد تحلیلی: روانشناسی تحلیلی یکی از رویکردهای مهم در درمان های روان شناختیه که توسط کارل یونگ در اوایل قرن بیستم پایه گذاری شد. این دیدگاه بر بررسی انگیزه های ناخودآگاه، الگوهای رفتاری پنهان و تاثیر آن ها بر زندگی فرد تمرکز داره. یونگ معتقد بود که رشد روانی انسان فقط از طریق تحلیل ذهن آگاه ممکن نیست بلکه باید به بخش های نادیده گرفته شده ی روان هم توجه کرد.

در این روش تجربه های شخصی، خلاقیت و جنبه های معنوی زندگی نقش مهمی در فرآیند درمان دارن. این رویکرد تلاش میکنه تا فرد بتونه با شناخت عمیق تر از خودش، افکار و رفتار های ناسازگار رو شناسایی کنه و به مرور تغییر بده. این رویکرد به مراجع کمک میکنه تا با کشف ریشه های درونی مشکلاتش، مسیر رشد روانی و تعادل درونی رو پیدا کنه.

روانشناس تحلیلی وظیفه داره به مراجع کمک کنه تا با رمز گشایی پیام هایی که در ناخودآگاه شخصی و جمعی پنهان شده به دنیای درونی خودش دسترسی پیدا کنه. این فرآیند باعث میشه فرد به تدریج به آگاهی بیشتری از خود دست پیدا کنه، همون چیزی که در روانشناسی تحلیلی ازش به عنوان «فردیت» یاد میشه. فردیت یعنی رشد تدریجی خودشناختی که به بهبود عملکرد کلی فرد در زندگی منجر میشه. هدف این رویکرد بلوغ شخصیت و رشد روانی فرده. روانشناسان تحلیلی با کسانی کار می کنن که درگیر بیماری های مزمن،اضطراب،استرس،خشمريا،ترس،احساس ناامیدی،خجالت یا مشکلات روانی هستن و به دنبال بهبود وضعیت روانی خودشونن.

اهداف اصلی این درمان اینه که به مراجع احساس توانمندی بده تا بتونه تغییرات موثری در زندگی خودش ایجاد کنه. همچین روانشناس تحلیلی به فرد کمک میکنه تا احساسات سرکوب شده و موانع حل نشده رو شناسایی کنه تا بتونه با آرامش بیشتری مسیر زندگی خودش رو ادامه بده.

 

 

رویکرد هیجان محور: درمان هیجان محور که توسط لزلی گرینبرگ پایه گذاری شده، بر این باور بنا شده که احساسات بخش جدایی ناپذیر هویت انسان هستن و می تونن راهنمای تصمیم گیری های مهم زندگی باشن. این رویکرد تاکید داره که آگاهی از هیجانات و توانایی مدیریت اون ها به ویژه در دوران کودکی و نوجوانی نقش مهمی در پیشگیری از مشکلات روانی داره.

در این نوع درمان هم درمانگر و هم مراجع به صورت فعال در فرآیند درمان مشارکت دارن. فضای امن و همدلانه ای که در جلسات درمان ایجاد میشه به فرد کمک میکنه تا احساساتش رو بهتر بشناسه حتی اون هایی که ناخوشایند یا دردناک هستن. EFT تلاش میکنه تا افراد بتونن هیجاناتشون رو نه به عنوان مزاحم بلکه به عنوان منابع ارزشمند اطلاعاتی درک کنن و ازشون برای رشد فردی اسفاده کنن.